24

اسفند

1403


فرهنگی و هنری

14 اسفند 1403 10:41 0 کامنت

 مثبت‌اندیشی 


این کتاب یک بررسی خوب و کارآمد از طرز فکر "مثبت اندیشی" است و همه چیزهایی را که فکر می‌کنید می‌دانید تغییر می‌دهد. تحقیقات این استاد روانشناسی نشان می‌دهد که مثبت اندیشی ابزار انگیزشی نیست که فکر می‌کردید. آیا عبارت «اگر بتوانید آن را ببینید، می توانید به آن برسید » درست است؟ گابریل اوتینگن، استاد روانشناسی در دانشگاه نیویورک، می‌گوید نه. در واقع، او اشاره می‌کند که کتاب‌هایی مانند «راز » و « سوپ مرغ برای روح» بخشی از «فرقه خوش‌بینی» هستند که در آن‌ها مثبت‌اندیشی و تصور آنچه می‌خواهیم شرط کافی برای رسیدن به آن رویاست. او برای نشان دادن این موضوع به برخی از مطالعات جذاب اشاره می‌کند، در یک مطالعه زنانی که به طور فرضی و مثبت خود را لاغر تصور می‌کردند، در چالش کاهش وزن بیست و چهار پوند کمتر از آن‌هایی که خود را منفی‌تر تصور می‌کردند، از دست دادند. چرا این اتفاق افتاد؟ زیرا صرفاً با تصور اینکه فرد چقدر خوب به نظر می رسد و احساس خوبی دارد، نتیجه عاطفی مورد نظر را احساس می‌کند و به نوبه خود انرژی کمتری برای پیگیری کاهش وزن دارد. نویسنده درس بسیار مهمی ارائه می‌دهد، جامعه ما مثبت‌اندیشی را جشن می‌گیرد، اما آیا خوش بینی پر ستاره در واقع در رساندن کمک به ما برای رسیدن به اهداف مفید است؟ علم نشان می‌دهد که لزوماً خیال‌پردازی در مورد دستیابی به چیزی مفید نیست، زیرا باعث می‌شود احساس آرامش کنیم و بنابراین انگیزه ما را از بین می‌برد. ما از رویاپردازی در مورد موفقیت احساس خوبی داریم، که می تواند اقدامات واقعی را که برای رسیدن به اهداف خود باید انجام دهیم، کاهش دهد. اوتینگن این مورد را مطرح می‌کند که تفکر مثبت بدون محدودیت، نتیجه معکوس دارد و باعث می‌شود شما کمتر رو به جلو حرکت کرده و کار را تکمیل کنید.

تکنیک کتاب برای موفقیت


بنابراین، اگر تفکر مثبت از نظر تجربی نامعتبر است، پس برای تعقیب یک هدف چه اقدامی باید انجام داد؟ اوتینگن می‌نویسد: « به نظر می‌رسد که عمل لذت‌بخش رویاپردازی به ما اجازه می‌دهد تا خواسته‌هایمان را در ذهن خود برآورده کنیم و انرژی خود را که برای انجام کارهای سخت  و رویارویی با چالش‌ها به آن نیاز داریم، از دست بدهیم. اما راه دیگری برای تجسم آینده و رویا وجود دارد، رویکرد پیچیده‌تری که از کارهایی که من در مطالعه علمی انگیزه انسانی انجام داده‌ام، پدیدار می‌شود.
من این روش را «تضاد ذهنی» می‌نامم، این روش به ما امکان می‌دهد رویاهایمان را ببینیم، اما سپس موانع یا مشکلاتی را که ما را از دستیابی به این رویاها باز می‌دارند، تجسم کنیم. با افزودن این مؤلفه واقع‌گرایانه، می‌توانیم از فانتزی‌های مثبت به طور سازنده‌تری استفاده کنیم. این روش در واقع یک بسط تمرین تخیلی است، که در آن ما نه تنها بر مقصد تمرکز می‌کنیم، بلکه بر سفر درهم و برهم برای رسیدن به آنجا  نیز متمرکز می‌شویم. یک هشدار برای استفاده از تضاد ذهنی این است که فرد باید بر اساس تجربیات گذشته فکر کند که شانس موفقیت خوبی دارد. اگر این کار را انجام دهد، انگیزه خواهد داشت و انرژی می‌گیرند تا هدف را دنبال کند. برعکس، اگر فردی بر اساس تجربیات گذشته به شانس موفقیت خود اعتقاد نداشته باشد، انرژی کمتری برای مقابله با موانع و به جریان انداختن هدف  احساس می‌کند. در مقابل ایراداتی که کتاب بر مثبت‌اندیشی نامحدود می‌گیرد، نویسنده استدلال می‌کند که تضاد ذهنی به عنوان ابزاری برای کمک به ما برای رسیدن به آنچه در زندگی می‌خواهیم، بسیار مؤثرتر است. ابتدا در مورد موفقیت رویاپردازی کنید، اما سپس آن را با مسائلی که برای رسیدن به هدف لازم است و در پیش دارید به چالش بکشید، نشان داده شده است که این استراتژی همراه با اهداف اجرایی به شدت باانگیزه بیشتر، تعهد به هدف و در دراز مدت، دستاوردهای بیشتر مرتبط است. 
بسیاری از مردم فکر می‌کنند که اگر در تحقق خواسته‌ها و رسیدن به اهداف خود مشکل دارند، باید ماه‌ها یا سال‌ها را صرف درمان کنند یا جلسه به جلسه با یک مربی مشاوره انجام دهند یا کتاب‌های بی‌پایان خودسازی را بخوانید. در حالی که این تکنیک‌ها ممکن است کمک‌کننده باشند، نویسنده در مطالعات خود با استفاده از تمرینی که بین پنج تا بیست دقیقه طول ‌می‌کشد به نتایج قابل اندازه‌گیری می‌رسد (در زندگی روزمره، همانطور که خواهیم دید، معمولاً زمان کمتری نیز می‌برد). تصور کنید چه اتفاقی می‌افتد اگر عادت به انجام تمرین‌های متضاد ذهنی سریع در هر روز برای انواع آرزوها، نگرانی‌ها و اضطراب‌ها داشته باشید، از نحوه گذراندن عصر تا نحوه گذراندن بیست سال آینده زندگی‌تان.
ممکن است بپرسید، چرا تضاد ذهنی کار می‌کند؟ چرا افزودن دیدن موانع به اهداف ما منجر به چنین افزایش انرژی و کارایی می‌شود؟ او توضیح می‌دهد که «وقتی فکر می‌کنیم خواسته‌هایمان امکان‌پذیر است، آینده و واقعیت فعلی در سطح ناخودآگاه با هم ترکیب می‌شوند. وقتی امکان پذیر نباشد، واقعیت آینده و حال با هم ترکیب نمی‌شوند، بلکه در واقع از هم گسسته می‌شوند. این نگرش منجر به یک نتیجه کاملا شگفت انگیز می‌شود. 
با وجود چنین پیوند ذهنی، فرد دیگر نمی‌تواند بدون اشاره خودکار به مانع به رویای خود فکر کند و مانع به عنوان یک محرک دائمی و ناخودآگاه برای اقدام عمل می‌کند. هر بار که او به آرزو می‌اندیشید، این آرزو ناخودآگاه واقعیت را فعال می‌کند و منابعی را برای نزدیک شدن به رسیدن به آرزو فراهم می‌کرد. به این ترتیب، تضاد ذهنی در زیر لبه آگاهی ما کار می‌کند تا به ما کمک کند به نتایج ملموس در زندگی خود دست یابیم. زمانی که پیوند بین آینده و واقعیت در ذهن یک فرد شکل نگرفت، یا به صورت ضعیف جعل شد، اندیشیدن به آرزو بلافاصله تصورات واقعیتی را که در راه است فعال نمی‌کند، بنابراین افراد در انجام کاری که برای نزدیک‌تر شدن به خواسته‌شان لازم است شکست می‌خورند.
نتیجه‌گیری اوتینگن این بود که رویاها مفید هستند، اما باید با احتمال موفقیت تعدیل شوند تا کاتالیزوری برای موفقیت باشند.

دیدگاه ها (0)
img